به نام خدا
کمال، صفتى وجودى است که موجودبه آن توصیف مىشود.هنگامى که یک امر وجودى را با اشیاى مختلف مىسنجیم، درنظرمی آید،نسبت به بعضى کمال و نسبت به بعضى دیگر،کمال نیست و برخی موجب نقص و کاهش ارزش وجودىِ نیزهست.برخی دیگر،اساساً استعداد اینکه به انواعی ازکمالات نایل شوند راندارند.شیرین شدن براى خربزه کمال است امابرخى دیگر از میوهها در ترش بودن است که به کمال می رسندیا اینکه دانش براى انسان کمال است، ولى فلزات این استعداد را ندارند که بتواند به کمال علم نایل آیند.
رمزمطلب این است که هر موجودى داراى حد و مرز ماهوىِ خاصى است که با تجاوز از آن، به نوع دیگرى تبدیل مىشود که از نظر ماهیت با آن مغایر است. تغییرات ماهیتی امکان دارد با شکل ملکولها یا کم و زیادشدن اتمهاویا تغییرات عنصرى و درونى اتمها و یا تبدیل ماده به انرژى و بالعکس همراه باشدو نیزاین امکان وجوددارد با این که کمّ و کیف اتم و ملکول که دو چیز یکسان است،ماهیت آنها نیزمتفاوت باشد.همانطوری که مشاهده می شود دانه مصنوعىِ گیاه، فاقد خاصیت گیاه و رشد و نمو است با این که از نظر عناصروشکل ترکیب آن بادانه ی طبیعی بسیار شبیه هم هستند.باید گفت هر ماهیتى به حسب اقتضاى طبیعى خود،منحصراًبا پارهاى ازوصف ها، همسنخ است وبنابراین استعدادواجدشدن همان دسته از کمالات را خواهد داشت.
باید دانست که پیداشدن یک ماهیت جدیدهمیشه مستلزم از بین رفتن کمالات قبلى نیست و خیلی از موجودات فعلیتهاى متنوع ومتعددی را درطول یکدیگر مىپذیرند وهمچنان کمالات قبلى خودرا نیزراحفظ مىکنند،چنان که در انواع نباتات،اتمها،مواد معدنى، به وضوح قابل مشاهده است وکارکرد نباتى آنها،مهمترین ودر طول سایرکارکردهای آنها قرار مىگیرد.همینطوردرحیوانات و انسان که کمالات پیشین امکان دارددرمواردی هم به پیدایش کمال عالى تر کمک کنند،امااینطور نیست که پیشرفت آنها الزاماًموجب کمال براى کارکردفعلی باشدوحداقل اینست که مزاحمتى با آن نداشته باشد ودرخیلی از موارد، رسیدن به کمالى که مقتضاى شکل جدید است، توقف داردبر محدودبودن به کمالات پیشین .مثال واضح اینکه شاخ و برگ زیاددرخت،مزاحم ثمر بخشی درخت میوه داراست یا چاقى زیاداسب مانع این است که حیوان به آن سرعت لازم جست وخیز و دویدن که برایش کمال شایسته محسوب می شود برسد.پس کمال حقیقىِ برای هرموجود،این است که با بهره گیری از آن کمالات سابق،نظربه آنچه امروز دردایره کارکردش قرار دارد،ضمن حفظ تمام و یا پاره ای ازآنچه قبلا کسب کرده است به کمالات جدیدی نیز دست یابد و این هیچ تناقض و تزاحمی نسبت به اکتسابات قبلی ندارد. یعنی یک دانش آموزی که درسال اول دبستان است،استعدادواجد شدن کمال محدود خود را دارد،درسال بعد علاوه بردارابودن کمالات سابق به حسب استعداد جدیدش،به کمالات لایق خود نیز درپایه اخیر دست می یابد.دراینصورت آن بخش کمالات سابق نسبت به کمالات لاحق،مقدمه کمال محسوب می شوند وبه همین ترتیب استمرارخواهد داشت.
با شرح آن چه از تعریف کمال آمد درمیابیم حد کمال برای انسان درخور لیاقت و شایستگی است که در استعداد ذاتی او نهفته است و به این ترتیب باید گفت که مقدار نهایی برایش متصور نیست . باید دانست در برخی مواقع پاره ای امور می تواند اگرچه در وصف کمال قرار بگیرد لکن مزاحم ایصال به کمال مطلوب انسان هم شود وعیینا مانند همان شاخ و برگ های زائد در درخت و یا فربه ای اسب ایفای نقش کنند که همچون مثال اگرچه به لحاظ زیبایی و وصف در ابتدا نشانی از کمال است لیکن برای ایصال درخت به نمووثمره مفید که در واقع کمال درخت در آن واقع شده نه تنها ملازم نیست که مزاحم خواهد بود.از آنچه گفته شد به این نکته بسیار مهم دست می یابم که کمال انسان را اگرچه غایتی در حد وصف ادراک نیست اما آیینه ای در مقابل هست که معیارهایی از کمال را برای انسان هویدا می کند.در این آیینه،ملکات مقدم بر هرچیزی خواهند بود و موجب می شوند که شاخ و برگ های زائدی که اگرچه موجب زیبایی و وصف انسان می شوند،به موقع اصلاح وازمزاحمت آنها برای رسیدن به کمال غایی جلوگیری به عمل آبد .
در عمل حضرت ابراهیم علیه السلام در موضوع قربانگاه به درستی مشاهده می شود که چون ملکات در مقابل او افضل بر سایر امتیازات ظاهری قرار داشتند، وی بدون شائبه به سمت کمال انسانی که اطاعت از خداوند است حرکت می کند اگر چه می شود اینطور هم گفت که او با حفظ جان اسماعیل و سرپیچی از دستور خداوند می توانست باز هم به سمت رشد در جهت کمال باقی بماند و از منظری حفظ جان فرزند برایش کمال می نمود لیکن مشاهده می شود که ملکات، او را به سمت اطاعت، سوق می دهند و به این ترتیب او را در جهت کمال غایی رهنمون می شوند. عکس این معنا در عمل ابلیس نیز مشاهده می شود که اگر چه در جهت کمال غایی در حرکت بود لیکن به دلیل عدم توجه به ملکات ودر نهایت عدم تشخیص در اطاعت، کمال را در معنای توحیدمتراوش از نفس خود دانست و در اعتقاد خود، موحدی بی بدیل شد که تنها در مقابل خداوند سجده کرد در حالی که سجده بر آدم عملی بود که می توانست او را به رسیدن به کمال غایی موفق سازد. در این سجده نفس عمل اطاعت محسوب می شود و در زمره ملکات قرار می گیرد و عدم سجده بر غیر خدا اگرچه عملی در جهت نیل به کمال است لیکن نقش همان فربهی اسب را ایفا می کند و مانع رسیدن به کمال می شود.همچنان که عمل ابراهیم در آوردن اسماعیل به قربانگاه اطاعت محض است و موجب نیل به کمال. بنابر آنچه ذکر شد کمال انسانی درایصال به مطلوب مقصود است و این معنا همواره در آیینه ملکات دیده می شود،مشروط بر آنکه چشم آیینه بین موجود باشد.بنده ی کمترین- الف میم
به نام خدا
حضرت رب جل و اعلی دربیست و یکمین آیه از سوره مبارکه احزاب فرمودند: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً.یعنی اینکه یقیناً برای شما درروش و رفتار پیامبرخدا الگوی نیکویی است برای کسی که همواره به خداوروز قیامت امید دارد؛وخدا را بسیار یاد می کند.از ظاهر این آیه نورانی برمی آید که خطاب به جویندگان طریق کمال است،همان هایی که دردرجه ی اول ایمان به خدا دارند وهمواره این ایمان موجب سعودشان به قله انسانیت می شود.بنابراین بامعرفی نمونه ای از انسان کامل سیره و روش زندگی اورااسوه ای قرار می دهد تا آیندگان که حیات همزمان با او رادرک نکرده اند بابررسی و کنکاش درزندگی او راه رسیدن به درجات انسانی را به خوبی بتوانند طی کنند. ای بسا کسانی وجود مقدس او را درک کردند اما شایستگی پیروی از وی را به دست نیاوردند.ملاحظه می کنیم که خداوند در چهارمین آیه از سوره مبارکه قلم نیز به بیان روشنی خطاب به پیامبرمی فرمایند: وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ. یعنی به درستیکه تو بربلندای سجایای اخلاق عظیمی قرارداری.پس شکی باقی نماند که حضرت ایشان که درنوع بشر کامل ترین انسان های روی زمین هستند ،درموضوع اخلاق اختصاصاً به بلند ترین درجات آن دست یافته اند.
بنابراین برای رهروان طریق نیک و طالبان مسلک اخلاقی کدام الگو از پیامبراسلام صلوات الله پررنگ تر و کامل تر وجودخواهد داشت.به جاست اشاره کنم اشاره به فرمایش حضرت ایشان دراین باب که شخصا فرموده اند: اِنِّی بُعِثتُ ِلُاتَمِّمَ مَکارِم الَاخلاق.به این معنی که من برانگیخته شدم تاکرامت های اخلاقی را به حدنهایتش برسانم.اگر برای شناخت فضایل اخلاقی با ناهمواری و شک و شبهه ای روبرو هستیم به راحتی با مرور روش و سیره پیامبرصلوات الله علیه که بنابر فرموده حضرت حق الگوی انسانی قلمداد می شوندوخلق عظیم محسوب می شوند و بنابرآن کللم به جامانده،اساسا برای این مأموریت برانگیخته شده اند،تکلیف هرجوینده ای روشن می شود.آنچه ازاین کلام برمی آیدبیان گر این معنی ست که طالب بامراجعه به اخلاق پیامبر،آنچه که به استناد کلام حضرتشان تمامت اخلاق می شودرابه دست خواهد آورد.
ملاجظه می شود که آشنایی بافضایل اخلاقی کاری شاقّ و دست نیافتنی نیست.البته تعاریف مختلفی هم از فضایل اخلاقی قابل ارائه است گه درج.امع تربیتی مختلف اراده شده و می شوداما ازآنجاکه جان کلام نزد رسوال خدا خواهد بود بنابراین می دانیم که توجه به رفتاراو،بی شک مارا به فتح قله های کمال اخلاقی نایل خواهد کرد.خلاصه اینکه جمع بین اسوه حسنه،خلق عظیم ومبعوث شدن به اتمام کرامت اخلاقی،نقاط ابهام این بیان را نیز برطرف می کند.چه آنکه رفتار ها درهمه جوامع براساس الگوهای رفتاری شکل می گیرد، طریق عرفی پیدا می کندو بعد از پررنگ شدن،شکل رفتار قانونی یا همان اخلاق دارای ضمانت اجرا به خود می گیرند.بانگاهی دیگر به وضعیت جوامع امروز به خوبی درمی یابم،رنج بزرگ عدم برخورداری جوامع انسانی ازفضیلت های اخلاقی،عدم آشنایی مردم این جوامع بااسوه اخلاقی راستین و توجه به رفتارومشی زندگی او و درنتیجه عقب ماندگی ذهنی و رفتاری است که درچامعه به اشکال گوناگون بروز و ظهور پیدا می کند.درادامه این مطلب به ذکرنمونه های بارزی از این عقب ماندگی ها خواهم پرداخت.ان شاء الله. بنده ی کمترین . الف میم
به نام خدا
خلاصه آن شد که ازملاحضه فضایل و رذایل اخلاقی بامجموعه ای از خوبی ها و بدی ها آشنا می شویم که درواقع رفتار فردی و اجتماعی ما براساس آنها پایه گذاری می شود.یعنی هر حرکتی که از سوی فاعل بروز می کند درنتیجه یک فهم ازفضیلت و رذیلت است.همانطوری که دربخش نخست این بحث هم به آن اشاره شد،نیکی ها و بدی ها یک تعریف اجتماعی وفراجتماعی ویک تعریف بخشی و دینی دارندکه به طورطبیعی توجه ما به این نکات ازمنظر دینی آنها خواهد بود. اگرچه با گشت و گذار دردامنه این تعاریف خواهیم یافت که مشترکات نیکی و بدی درچارچوب اجتماع انسانی تقریبا شکل واحدی به خود گرفته است وحالا سالهاست که باترقی بشرودستیابی به علوم مختلف نگاه جوامع تقریبا دراصول یکسان است ودرفروع است که اختلافاتی دردیدگاه دارند.
به طورحتم منظردینی اسلام دقیق ترین تعریف را از خوبی وبدی ارائه نموده است که به چرایی اش دربخش دوم اشاره مختصری شد،به طوریکه هیچ مصداق مخالفی دررابطه بااین تعاریف درمباحث مخالفین مشاهده نمی شودکه به واقع مخالف آن باشند وتنها ازمنظرآیینی ست که سعی می کنند به نوعی ابرازمخالفت کنند.به طورمثال امروز درهمه ی دنیا تن فروشی عملی زشت ومذموم شمره می شود وحتی درنقاطی که آزادی تن فروشی هم وجود دارد درحوزه اخلاق همان اجتماع ارتکاب عمل رابد ومذموم می شمارندوجالب تر اینکه درروانشناسی این گروه از اجتماعات هم ملاحضه می شود که ارتکاب این عمل از دید مرتکیبن نیززشت وناپسند شمرده می شودوبرای ارتکابش به ادله ای غیر از مقوله اخلاق متوسل می شوند.
بنابراین اگر دراین مباحث از خوبی ها و بد های عرفی و اجتماعی یاد می کنیم،باید اذعان داشت که این خوب و بد ها دارای تعاریف عمومی و مصادیق روشن برای آحاد مردم جوامع است واین طور نیست که نگاه دینی ما دراین مقوله از نظرسایرین قابل قبول نباشد. نکته مهمی که باید به آن اشاره کرد این که موضوع اخلاق بسیار کلی وعمومی است درعین اینکه فردی و شخصی نیز شمرده می شود.هرتعریفی که برای یک اخلاق پسندیده می شود،انعکاس آن دررفتار فردی موجب ابراز آن درجامعه است و به این ترتیب اخلاق فردی به اجتماع نیز سرایت پیدا می کند.پس باید توجه داشته باشیم که فهم درست ما از اخلاق و رعایت نکات اخلاقی اگر چه کاملا فردی خواهد بود اما به طور طبیعی این اجتماع خواهد بود که درمراحل بعد از فواید و مضرات دقت وعدم دقت فردبه سود و زیان می رسد.اخلاق انسانی گفته هایی دارد که اگردر اعمال انسانی به انسان اخلاقی منجر نشود از مجموع گفته ها و عملکردها چیزی جز مکتوبات و خواسته و آرزو باقی نمی ماندوبه عبارت دیگرآن موقع اجتماع شکل اخلاقی به خود می گیرد که اخلاق انسانی درانسان بروز پیدا کند و درنتیجه یک انسان اخلاقی از آن نمو کندکه شرح این انتقال درمباحث آتی خواهد رفت.بنده کمترین.الف .میم
به نام خدا
از آنچه در بحث قبل به آن اشاره شدثمرآمد که مهمترین ویژگی جامعه اخلاقی ، فارغ از فلسفه وجودی هر اجتماع آنست که انسان های متخلق به اخلاق را درخود جای داده است و با این صورت می توان، دستیابی به یک مدینه فاضله را در افق ذهنی خود ترسیم نمود .اول ماهیت موضوع اخلاق رادر آوردگاه بحثی که پیش روی داریم بررسی می کنیم :اخلاق علمی است که بررفتارهای پسندیده و ناپسند هر فرد در اجتماع فارغ از فلسفه ای که آن اجتماع بر اساس آن پایه ریزی شده است دلالت می کند .بنا براین تعریف اخلاق بر دو پایه پسندیده و ناپسند استوار است . ذکر این نکته ضروری است که این دو، بر اساس فلسفه و اصول پایه گذاری درهر اجتماعی متغیر است و عرف و عادات مرسوم در هر جامعه مبنای پسندیده و ناپسند را معین می کند.بدیهی است،اینک که ما در جامعه اسلامی زندگی می کنیم؛پذیرفته ایم که فلسفه اسلامی تعیین کننده روش و اصول زندگی ما خواهد بودبنابراین مجزّا از موضوعات اخلاقی عمومی تعاریف اخلاقی ما نیزمی باید درچارچوب آداب و سنن اسلامی باشد.اگرچه این توضیح واضحات است که بگویم اسلام به عنوان آخرین دین الهی به طور طبیعی جامع ترین و کامل ترین مباحث اخلاقی را درخود جای داده است ،چه آنکه خواننده محترم به خوبی می داندبعد از اسلام مقرراتی که منشاء آسمانی داشته باشدوجود نداشته واین مبیّن اکمال اسلام نسبت به سایر ادیان خواهد بود و چون موضوع مبحث ما نیست دراین مسیر استمرار سخن نمی دهم.
بنابرآنچه عرض شدبایدنگاه به اخلاق انسانی را درراستای ملموسات خودمان ادامه دهیم و قیاس اجتماع مورد درک با جوامعی که با اصول فلسفه وجودی آنها، آشنایی نداریم ، قیاسی مع الفارق خواهد بود.واین پاسخی ست که نگارنده از پیش به منتقدان محترم تقدیم می دارد.اما برای ورودبه موضوع باید بازوایای اخلاقی نیز آشنا باشیم.یعنی اخلاق مثبت و اخلاق منفی را به خوبی بشناسیم تا تعریفی که از مجموعه اخلاق نمودیم به حد قابل قبولی برسد.اخلاق پسندیده کدام است :فضایل اخلاقی یا به عبارت دیگر اخلاق پسندیده ، عبارت است از مجموعه ای از آداب و سنن الهی و دستوراتی که از طریق نص آیات و یا توسط پیامبران الهی و ائمه علیهم السلام به نسل حاضر انتقال یافته است و البته مجموعه رفتارهای عرفی متناسب با فرهنگ عامه جامعه نیز جزئی از اخلاق پسندیده محسوب می گردد و در مجموع این دسته هرگز نمی تواند از مدار حق و درستی خارج بوده و یا منافاتی با سایر فرامین الهی داشته باشد . پرهیزکاری ، راستی ، صداقت ، امانتداری ، حفظ زبان ، کظم غیظ ، درستکاری و بسیاری دیگر از صفات پسندیده مطرح از جمله اخلاق پسندیده هستند .اخلاق ناپسند کدام است : رذایل اخلاقی یا به عبارت دیگر اخلاق ناپسند ، مجموعه ای از کردار زشت است که ازطرق گوناگون از جمله نص آیات الهی و یا روایات مختلف از آنها یاد شده و همواره افراد جامعه را از ارتکاب آنها نهی نموده اند، بانضمام رفتارهایی که بر خلاف آیین و سنن عرفی اجتماعی متناسب با فرهنگ عامه محسوب نمی گردد . این گروه همیشه در مدار ناصواب حرکت می نمایند به نحوی که موجبات کدورت روح آدمی را فراهم می سازند . دروغگویی ، غیبت ، تهمت ، خیانت در امانت ، بد زبانی ، شماتت ، و بسیاری از این دست از جمله رذایل اخلاقی محسوب می گردند .ذکر این نکته برای ادامه بحث ضروری است که تعاریف فضایل و رذایل اخلاقی ، فارغ از فلسفه ادیان و مکاتب در بسیاری جهات نزدیک و یا به عبارتی هم خانواده هستند به نحوی که خوب ها در جوامع مختلف خوب و بد ها نیز به بد شناخته می شوند وکمتر خوبی است که در جامعه ای بد شناخته شود و یا برعکس کمتر بدی است که در جامعه ای به خوب معروف باشد .
حال که با شناختی کلی از اخلاق عمومی مواجه شدیم امکان دنبال کردن مباحثی که در این مجال به آنها خواهیم پرداخت ،سهل تر خواهد بود و اینک می توانیم از باز خورد مستقیم اخلاق انسانی درانسان اخلاقی ودر نتیجه جامعه اخلاقی صحبت کنیم.ذکر این نکته ضروری ست که با تعاریف فوق به خوبی روشن شد موضوع علم اخلاق در مرحله اول شخصی و حقیقی است نه اجتماعی و حقوقی .به عبارت دیگر هر چند که در اجتماعی تعاریف اخلاقی بسیاری به صورت عادی و یا قانونی وجود داشته باشد ، اگر اشخاص اجتماع به آنها توجهی نداشته باشند ، هیچ تاثیری در اجتماع نخواهد داشت . برعکس حتی اگر اجتماعی به موضوع اخلاق بی توجهی نماید ، این شخص است که می تواند به تنهایی در مدار اخلاق حرکت کند. بنابراین اخلاق در مرحله اول یک مقوله فردی است و النهایه نیز در محضر خداوند تبارک و تعالی هر فرد ، فارغ از اجتماع در خصوص موضوع اخلاق شخصی پاسخگو خواهد بود . امید که درادامه بحث بتوانم به مصادیق مربوطه ورود یابم.از خدا طالبم موفق شویم،کمی فردی تر به موضوع اخلاق خویش بپردازیم ، شاید به بهانه ای ما نیز بهایی را کسب کنیم.
به نام خدا
اخلاق به عنوان مهم ترینِ معنویات و به عبارتی منویات برگرفته از،دین،اعتقادات،آداب ورسوم جوامع بشری محسوب می گردد.در اسلام حیاتی ترین رکن رکین که موجب دوام بقای اجتماعات انسانی می شود،اخلاق است،مقوله ای است که جوامع بشری بر اساس آن به حیات خود ادامه می دهد. جامعه فاقد اخلاق،عاری ازحرکت وپیشرفت است.دراین دغدغه مهم اجتماعی،تنها شعارهای اخلاقی نیست که انسان ساز است بلکه انسان های اخلاقی موجب تکامل اجتماع رافراهم می کنند.اخلاق ناظراست بربالندگی اشخاص که کوچکترین عضو هر اجتماع،اما به عبارتی صحیح تر،مهم ترین اعضاء ویا تشکیل دهنده پیکره ی آن هستند.بانگاهی گذرابه گذشته درمی یابیم ، بسیار ی از قوانین پروپا قرص اجتماعی برخاسته ازاخلاق است وهمانگونه که در مباحث پیش ازاین گفته شد اساسا موجب پدید آمدن قوانین نیز اخلاق عامه اجتماعی است که نیازمند لازمه ضمانت اجرایی بوده اند و بر همین اساس، قوانین وضع شده به منظور پایبندی آحاد افراد اجتماع شکل گرفته اند .
بنا بر آنچه ذکر شد دو موضوع مهم اخلاق انسانی و انسان اخلاقی موجبات ثبات اجتماع آدمیان را فراهم می کند . بنابراین اگرهرفرددراجنماع پایبندی عملی خود به مقوله اخلاق را که برگرفته ازفرهنگ،آداب،رسوم عامه جامعه وبسیار ی سر فصل های دیگر است رامورد توجه ویژه قرارندهد،نباید در انتظار یک جامعه اخلاقی وبه تبع آن یک جامعه قانون مند باشیم.برای اعتبار یافتن اخلاق لزوم توجه به خود سازی متناسب با فرهنگ دینی واجتماعی واقلیمی درهراجتماعی ازاهمیت به سزایی برخورداراست. چنانچه که درکشورما که مبتنی بر نگرش دینی وقوانین برگرفته از نیازمندی های اجتماعی ومنشعب ومطابق با نص صریح متون دینی که به عبارتی عین اخلاق هستند، اداره می شود، این مهم اهمیت خاصی پیدا می کند.این جاست که درمیابیم وظیفه تک تک افراداجتماع چه تاثیری براخلاق جامعه انسانی ماخواهدداشت.تک محوری بودن و غروروتعصبات بی جاعاملی مخرب درسوق جامعه به سمت تکامل محسوب می شودوبه خوبی ملموس است که درزمان بی توجهی مسولان اداره کشور به مقوله اخلاق چه لطمات زیان باری به وجود می آیدوگاهی موجبات انحراف افکار عمومی اجتماعی رانیزفراهم می کند .
انسان اخلاقی سازنده مسیر تکاملی اجتماع در سیربه اهداف عالیه است وهم این طور اخلاق انسانی نیزدرهمین سمت وسو بال دیگری در تکامل جامعه ایده آل اسلامی به شمارمی رود.بدیهی ست باارتکاب بزرگان هراحتماع به خلاف مبانی اخلاقی می بایست درکوتاه مدت توقع اعمال خلاف اخلاق را در اجتماع طلب نمود چه آنکه بازخورد مستقیم آن بی توجهی به بالندگی اجتماعی بازخواهد گشت ودربسیار ی مواقع دردرازمدت اثرمخرب آن می تواند درمقوله اخلاق به بنیان برافکنی اخلاقی و انقلاب اخلاقی نیز منجرشود.آنگونه که بسیاری ازنیکی های عمومی به بدی وبرعکس بسیار ی از بدی های عرفی به خوبی ها مبدل شوند.و متاسفانه باید اذعان داشت آنچه دردنیای امروز رخ داده درهمین مبحث به صورت مصداقی قابل بررسی وبازگویی است.با اندک تأملی به خوبی می بینیم اعمال خلاف اخلاق هریک ازافراد اجتماع تاثیر مستقیم بررفتار اجتماعی می گذارد.برای ساخت یک مدینه فاضله،خود سازی براساس اصول اولیه، تحت تعلیم مربیان علم اخلاق،شاید شروعی مناسب وبه جاباشدتاازاین طریق در جهت اخلاقی شدن جامعه بتوان گام های موثری رابرداشت.شکی نیست که حرکت به این سمت نیازمند عزمی جدی از سوی آجاد افراد اجتماع است.یعنی در یک مقطع نیازمند تغییرات اساسی در نگرش بسیاری ازافراد موثربراجتماع خواهیم بودتادرآینده باتکامل نسل ها این تغییر به سمت کمال در جامعه انسانی فراگیرشود.بخش مهمی از این تغییر به مسولان اجتماعی برمی گردد.یعنی درخانواده پدرومادر،درمدرسه،مربیان،درده و بخش و روستاو النهایه کشورومسئولان آن اجتماعات.حق مردمان یک اجتماع است که ازبزرگان خود به عنوان پیش قراولان اخلاق،توقعات بسیار ی داشته باشند.
اگر بپذیریم مقوله اخلاق انسانی تاثیر مستقیم برانسان اخلاقی والنهایه جامعه اخلاقی خواهدداشت وهنگامی که ضمانتهای لازمه اجرایی نیز به آن اضافه می شودبه یک اجتماع قانون مند باحفظ همه حرمت ها دست پیدا خواهیم کرد،لازم است همه ی ما درهر مقطعی از زندگی فارغ از خواست ها تمایلات در جهت خود سازی ونیل به تعالی انسانی وآشنایی بااخلاق انسانی برگرفته ازمتن تذکرات نصوص صریح آیات الهی و ادعیه ماندگار از معصومین سلام الله علیهم اجمعین ودستورات دینی،گامی در این جهت برداریم تا از این رهگذر در آینده ای نه چندان دور با خودسازی و اصلاح نفس،جامعه ای عاری از گناه و آلودگی را تجربه کنیم .البته این مباحث درگذشته نگاشته و درهمین وبلاگ منتشر شده که اینک بااندک تغییرات نگارشی به علاقه مندان تقدیم می شود.ان شاء الله درمباحث آتی به طور دقبق تری به مصداق انسان اخلاقی خواهم پرداخت.